منبع: RefugeeHelp
مهم
تجارب

عمر در سال ۲۰۱۵ از سوریه به هلند پناهنده شد: «موفقیت با شکست آغاز می‌شود، و خواستن بهتر از توانستن است.»

اخرین به روز رسانی: ۱۴۰۴/۶/۱۸, ۱۰:۱۹

در سال ۲۰۱۵ عمر به دلیل جنگ مجبور شد وطنش، سوریه، را ترک کند. او در آخرین سالِ تحصیلِ رشتهٔ مهندسی مکانیک در دانشگاه دمشق بود. روزهای اول در هلند بسیار سخت گذشت. اما ده سال بعد، عمر با افتخار به گذشته نگاه می‌کند: «راه آسانی نبود، اما من به دستاوردهای زیادی رسیده‌ام.»

شروعی دوباره در هلند

«من در یک مرکز پذیرش پناهندگان بودم. همه چیزهایی را که در سوریه ساخته بودم رها کردم: نامزدم، تحصیلم و رؤیاهایم»، عمر می‌گوید. «از دست دادن بخشی از زندگی‌ام بود و ناامیدی همه چیز را تحت کنترل داشت. نمی‌دانستم از کجا شروع کنم یا چگونه مسیرم را پیدا کنم. آرزوی کمی ثبات داشتم، دور از جنگ. می‌خواستم یک خانه داشته باشم، زبان هلندی یاد بگیرم و تحصیلم را تمام کنم.»

عمر کنار رودخانهٔ ماس در روتردام ایستاده است، جایی که اکنون زندگی می‌کند. او به سال‌های اولش در هلند نگاه می‌کند و می‌گوید: «من استعداد زبانی ندارم. در ریاضی و طراحی خیلی بهترم. بنابراین یادگیری هلندی سخت بود، اما ادامه دادم و مدرک زبانم را گرفتم. بعد از آن توانستم پیشرفت کنم و دنبال جایی برای ادامه تحصیلم بگردم. من مهندسی مکانیک را دوست دارم، این واقعاً علاقهٔ من است.»

«گاهی اوضاع طبق میل تو پیش نمی‌رود، اما همیشه امید هست.»

ادامه تحصیل برای عمر آسان نبود. او مدارک تحصیلی‌اش را به دانشگاه هاغن فرستاد، به این امید که بتواند رشتهٔ مهندسی مکانیک خود را آنجا ادامه دهد. اما مدرسه گفت که باید از ابتدا، سال اول، شروع کند. عمر می‌گوید: «من شوکه شدم. این یعنی پنج سال تحصیل از دست می‌رفت.»

وقتی گفت‌وگو با مشاور تحصیلی هم نتیجه‌ای نداشت، عمر تصمیم گرفت برنامه‌ای دیگر بسازد. او می‌خواست معلم شود. در ریاضیات مهارت داشت. بعد از سه سال تحصیل می‌توانست معلم شود: «برای مدتی شور و رؤیاهایم را کنار گذاشتم و به واقعیت نگاه کردم.»

لحظاتی قبل از شروع تحصیل جدیدش، عمر ناگهان ایمیلی از دانشگاه هاغن دریافت کرد. مدارک تحصیلی‌اش دوباره بررسی شده بودند و او می‌توانست ادامه دهد. و دیگر فقط ۲٫۵ سال تحصیل لازم بود، نه از ابتدا. عمر با لبخند می‌گوید: «آن روز خیلی خوشحال شدم و نتوانستم بخوابم.»

در یک کشور جدید به کمک نیاز دارید.

ساختن یک زندگی جدید آسان نیست. به‌ویژه در کشوری که همه چیز متفاوت است و قوانین زیادی وجود دارد. عمر متوجه شد که در هر قدم به کمک نیاز دارد: «در سال اول تحصیلم تمام‌وقت درس می‌خواندم»، عمر می‌گوید. «در سال دوم مجبور بودم در یک شرکت کارآموزی کنم. مشاور مدرسه‌ام به من توصیه کرد که همزمان درس بخوانم و کار کنم.»

این نکته مفید بود: «کار زیادی لازم داشت، اما باعث شد تحصیل لذت‌بخش‌تر شود. آنچه در کلاس‌ها یاد می‌گرفتم را می‌توانستم بلافاصله در کارم به‌کار ببرم.»

چالش‌ها بزرگ‌تر می‌شوند وقتی وظایف بیشتری به تو محول می‌شود.

وقتی عمر کارش را شروع کرد، متوجه شد که چالش‌ها فقط بزرگ‌تر می‌شوند: «من زبان را به‌طور کلی یاد گرفته بودم، اما در طول تحصیل و کار، همه چیز خیلی سخت‌تر شد. مجبور بودم واژگان فنی و زبان تخصصی را یاد بگیرم.»

برای عمر، مشاور تحصیلی‌اش نقش مهمی در طول تحصیل داشت. او می‌گوید: «وقتی خسته یا ناامید بودم، همیشه به حرف‌های او فکر می‌کردم. او مرا تشویق می‌کرد. نمی‌خواستم او را ناامید کنم، می‌خواستم به من افتخار کند.»

حتی در شغل جدیدش هم عمر حمایت دریافت کرد. او می‌گوید: «مدیرم همیشه صبور بود. او گفت: تو باهوش هستی و به کارت علاقه داری. من اشتیاق تو برای یادگیری و پیشرفت را می‌بینم. تو می‌خواهی جلو بروی، و خواستن بهتر از توانستن است.»

این کلمات به عمر نیرو می‌دادند. او می‌گوید: «این‌ها واقعاً من را تحت تأثیر قرار دادند. مرا تشویق کردند که حتی سخت‌تر یاد بگیرم. مدیرم همیشه به سوالاتم پاسخ می‌داد و هیچ اطلاعاتی را پنهان نمی‌کرد. این‌گونه توانستم تحصیل و کارم را به خوبی ترکیب کنم.»

پس از دوسال و نیم تحصیل و کار، عمر توانست فارغ‌التحصیل شود. او با افتخار می‌گوید: «فارغ‌التحصیل شدم و قرارداد دائمی دریافت کردم. راه آسانی نبود، اما دستاوردهای زیادی داشتم. پس از قراردادم، بالاخره توانستم نامزد خود را به هلند بیاورم. او پنج سال در انتظار بود.»

«رسیدن به هدف‌ها پایان سفر نیست.»

بعد از یک سال کار، عمر تصمیم گرفت که وقتِ برداشتن گام بعدی فرا رسیده است: راه‌اندازی شرکت خودش. او می‌گوید: «کار خوب بود، اما جاه‌طلبی‌های من بزرگ‌تر بود.» او پژوهش گسترده‌ای انجام داد، برنامه‌ای ریخت و به‌دقت به نیازهای بازار کار توجه کرد. «در آغاز سخت بود، اما کم‌کم نام من در حوزهٔ کاری‌ام شناخته‌تر شد.»

برای عمر، فارغ‌التحصیلی و کار کردن به‌صورت مستقل پایان راه نبود. او توضیح می‌دهد: «دنیا همواره در حال تغییر و پیشرفت است، بنابراین باید همواره یاد بگیری و خودت را رشد بدهی.» به همین دلیل او یک دورهٔ آموزشی دیگر گذراند و در چندین دورهٔ آموزشی شرکت کرد.

«یافتن شبکه و گرفتن پروژه‌ها سخت است، چون من تازه‌وارد این کشور هستم و هنوز آشنایان کمی دارم»، عمر می‌گوید. «اما من تمام تلاشم را می‌کنم و ادامه می‌دهم. رؤیایم این است که شرکت مشاورهٔ خودم را در زمینهٔ مهندسی داشته باشم. این کار تلاش و برنامه‌ریزی زیادی می‌خواهد، اما می‌دانم که موفق می‌شوم، چون عاشق رشته‌ام هستم. با سخت‌کوشی و صبر، تاکنون خیلی چیزها به دست آورده‌ام و ادامه می‌دهم تا به اهداف بیشتری برسم.»


آیا این اطلاعات به شما کمک کرد؟